۱۳۸۸/۰۵/۰۹

نفرین نامه(داریوش)F@ryad_Zir_Ab_2004(M@hdi)1

با نام نغمه سرای جهان
هنر،ارتعاش زوایای نهان روح آدمی ست که تراوشگر برترین و پاکترین ویژگیهای فطری انسان میباشد و هم از این رو توان زیر و زبر نمودن جانها و رسوخ در ژرفای دلها از اعجاب آن است. دراین میان شعر و موسقی ،زادگان مادری یگانه می باشند و هر دو تولد یافته عواطف و احساسات ناب بشری هستند.
چنان که سهراب آن دوستار حقیقی حس و طبیعت سروده است:((دهان،گلخانۀفکراست))و از همان هنگام که بشر بدوی حنجره اش را به ادای ساده ترین هجاها گشود و با نواختن دستها بر هم ابتدایی ترین وسیلۀ ایجاد وزن را یافت،دلش چنان با آوا و نوا مأنوس شد که از آن پس تمامی شادی و اندوه خود را در این پیمانۀ سرنرفتنی سرریز نمود.

همراهی آوا ونوا سابقه ای دیرینه دارد.کنکاش در گذشتۀ این جلوه های هنر نشان میدهد که پیشینیان ما در آمیزش شعر و موسقی فسون بیشتری می جستند.این آمیختگی تفکیک ناپذیر چنان در ایران باستان رایج بود که اغلب،سراینده و نوازنده یک تن بودن یعنی به بیان دیگر شاعر،سرودۀ خود را با نواختن عرضه می داشت.مانند رودکی که آنچنان از دیار زخاطر رفتۀ امیر نصر سامانی خواند و چنگ نواخت که او را آشفته سر و بی قرار راهی بخارا کرد.شاید از همین روست که گرچه نام بسیاری از موسقی دانان عهد ساسانی نظیر;((باربد،نکیسا،بامشاد،سرکش و...))در کتابها آمده است ولی از شاعران آن دوره نامی در میان نیست.
شیوۀ مذکور تا آنجا در کشور ما پذیرفته و مطلوب بود که اگر شاعری از موهیت صدای خوش محروم بود،ناگزیر خوانندگانی را به کار میگرفت تا شعرش را با نوای موسقی به گوش مشتاقان و اغلب،بزرگان عصر برسانندو این خوانندگان که خود،سرایندۀ شعر نبودند به عنوان((قوَالان)) شهرت داشتند.
ذکر این نکته جالب است که علاوه بر آن که شعر در ایران پیش از اسلام و در عهد ساسانی به نسبت گسترش موسقی در این عصر ، رایج و معمول بوده عاری از آرایه های اوزان عروضی و قافیه بوده است و از این جنبه جزو اشعار حقیقی به شمار می آید. باز هم به بیان سهراب;حنجرۀ پیشنیان ما از صفات آبی شط ها پر بود و زندگی کلماتشان در میان آب میگذشت. به همین علت در دورۀ اسلامی که شعرا با وزن و آرایه های شعر عربی خود گرفته بودند اشعار قدیمی را جزو شعر به حساب نمی آوردند و به این ترتیب و سروده های پهلوی(فهلویات) از اهمیت و اعتبار افتاد و ادبا و نویسندگان آنها را در ردیف اشعار عامیانه قرار دادند و برای آنها ارزشی قایل نشدند واز این رو کمتر به جمع آوری و ضبط آنها اقدام کردن.
پیدایش سبک جدید شعر با وزن عروضی و بی توجهی ادبا به فهلویات بزگ ترین سبب بی اطلاعیما از اشعار قدیم عهد ساسانی و عهد اسلامی میباشد که به طور اعم با نغمه های موسقی سروده می شد.تا حالی که اکنون پژوهشگران و صاحبنظران بر این باورند;اشعار و ترانه های عامیانه که زادۀ فکر و ذوق و هنر و جلوه گاه عواطف و احساسات و دیگر کیفیات درونی توده های مردم است،همچون دیگر تراواشات فکری و فرهنگ عامه از باورها و آداب و رسوم هر سرزمین وبسیاری حقایق تاریخی نیک و بد گذشته سرشارهستند. و یکی از بهترین منابع برای پژوهش به شمار می آیند.(نقل از کتاب تاریخ موسیقی ایران _دکتر حسن مشحون)
برسی تدانه ها و تصانیف دو دهۀ اخیر خصوصاِّ آن دسته که توسط هموطنان مقیم کشورهای دیگر ارایه میشوند ، بنشینیم.در این صورت با کمال تاِّسف و ناباوری شاهد آن خواهیم بود که اکثر این ترانه ها یا تقلید ناجور و بد شکل اسلاف خود هستند و یا تلفیقی وصله وار با فرهنگدیار دیگر ویا به کلی محتوا باخته و تهی و دور از حس غنی و عمیق مردم این آب و خاک میباشند;
((در هوایی که نه افذایش یک ساقه طنین دارد
ونه آواز پری میرسد از روزن منظومۀ برف تشنه زمزمه ام))
از آنجا که هر اثر تازه می تواند کیرایی وکششی ولو اندک و کوتاه مدت،به ویژه بر نسل جوان که نوگرایی از ویژگی های بارز آن است
داشته باشد باز شناساندن این سروده ها که هنوز هم توان به لرزه در آوردن تارهای دل هر ایرانی در آنها نهفته است -بی آنکه با نفی آثار دیگر واکنش منفی در جوانان ایجاد نماید-عرصۀ مقایسۀبه جا و ضروری را در برابر چشمان آنان وسیع سازد.
همچنین تاُثیر شگفت آورهمگامی موسقی با شعر و ترانه را نمی توان و نباید انکار کرد. چنانچه همراهی این دو پدیده عامل موفقیت و شهرت بسیاری از شعرا و سروده های انان چه در گذشته وچه در عصر حاضر می باشند. همۀما شاهد آن هستیم که گرچه اشعار خانم ((مریم حیدرزاده)) از غنای احساسی و لطافت خاصی برخوردار هستند اما دکلمۀ آنها توست شخص شاعر و همنشینی این سروده ها با موسقی مناسب ، بستر هموار معرفی و رهیافت آنها را در میان تودۀ مردم فراهم آورد و به آنها آوازه ای فراگیر بخشید. این تآثیر گذاری ناب موسقی را در همه گیر و مانا شدن اثر بسیاری از شعرای معروف نظیر شهریار ،اخوان ثالث،مشیری و شاملو نیز میتوان یافت.
البته جهت همنوایی مناسب شعر و موسقی،توان بالقوۀ شعر در پذیرش آهنگ و به اصطلاح در جایگاه ترانه قرار گرفتن آن را نمی توان نادیده انگاشت . بی گمان این استعداد بالقوه در همۀ اشعار نو موجود نیست و چه بسا گروهی دیگر از این اشعار نیز که دارای این شایستگی ویژه می باشند جویبار در خور ترنم خود را نمی یابند یعنی توسط موسقی مناسب تنظیم وشناسانده نمی شوند.
پس از این منظر وبا این شرح ، نشستن شعر به عنوان ترانه در بطن آهنگ و نوا نه تنها از قدر آن نمی کاهد بلکه بر قدرت نفوذ و سحر مردم گرایانۀ آن می افزاید .
بسیار شایسته بود و جا داشت که همراه با مضمون این اشعار ، نام و شرح و سابقۀ هنری سرایندگان و نوازندگان هنرمند آنها نیز به تفکیک هر شعر وبه طور کامل آورده می شد . زیرا با آن که آفرینش ترانه به عنوان یک اثر هنری نوآوری و تلاش و هماهنگ مجموعه هنرمندانی را به عنوان شاعر ، آهنگساز ، تنظیم کننده ، نوازنده و خواننده می طلبد اما چون خواننده ارایه گر بی واسطۀ این اثر به مردم است متاُسفانه در اکثر موارد نام دست اندرکاران هنرمند دیگر مهجور و ناشناخته می ماند .گرچه ما به ارزش والای هنر همۀ آنها که در زاده شدن آوایی دلنشین و ماندگار نقشی دارند وای بسا خالق حقیقی آن به شمار می آیند واقف هستیم اما متاُسفانه به علت عدم دسترسی به بسیاری از این عزیزان هنرمند و برجسته و دوری برخی از آنها از سرزمین خود نتوانستیم با کسب اجازه از محضر ایشان چنانکه در خور بود با ذکر کامل و دقیق مشخصات آنها زحماتشان را ارج بگذاریم و ناگزیر در انجا تنها به ذکر نام تنی چند از آنان اکتفا می کنیم;
شعرای هنرمند:ایرج جنتی عطایی، شهیار قنبری، اردلان سرفراز، زویا، منصور تهرانی و....
آهنگسازان هنرمند: شادروان واروژان، حسن شماعی زاده، اسفندیار منفردزاده، بابک افشار،فرید زلاند، پرویز اتابکی و..... .
با اشتیاق فراوان امیدواریم که خصوصاََ این هنرمندان والامقام با مطالعۀ وبلاگ هنر خود ما را لایق راهنمایی های خود دانسته و علاوه بر یادآوری و رفع کاستی های آن در شناساندن هنر مردمی این سرزمین به نسل جوان ، ما را یاری کنند تا با همراهی و همدلی این بزرگان پردۀ ابهام از چهرۀ هنر ترانه سرایی این مرز و بوم کنار رفته و جایگاه حقیقی خود را بیابد.
***** قصۀحال من وتو(گرفتار)*****
**قصه حال من و تو از سرم جدا نمی شه**
**ای که از ما میگریزی،اما با منی همیشه**
من یه روز مثل تو بودم***دل سنگ و روح بیمار
حالا که غصه نداری*******برو از دم دل ای یار
برو که خصلت ما رو****با چه سرسختی شکستی
ای که نه کفر نه حرومی*****ای که نه خدا پرستی
من و با پای برهنه********با تنی تشنه و بی تاب
لب اون چشمه گذاشتی***که به هیچ کس نمی داد آب
اما این همه ظلمم***********حتی با این همه کینم
حاضرم بمیرم ای دل***********گریه تو رو نبینم
ای که از عاطفه دوری********من به دام تو گرفتار
من اگه ناجی قلبم*********تویی خنجر به دل ای یار
برو که وصلت ما رو*******چه به باد دادی و رفتی
تو که از همه بریدی**********تو که از خدا گذشتی
اما با این همه حرفا***********من همینم که همینم
الهی بمیرم ای دل**************گریه تورو نبینم
قصۀحال منو تو*************از سرم بیرون نمیره
کاشکی از تو می گذشتم**********دگه اما خیلی دیره
***مثل یه کفتر عاشق،مست عطر نفس تو***
***چه به یک نگاه خالی،پر زدم تو قفس تو***
**من چه صادق،ساده دل محو دنیای تو بودم***
*****اگه امروز می بینی که گرفتار زمینم*****
***بغض نکن که نمی تونم گریه تو رو ببینم****













F@ryad_zir_ab_2004

فریاد زیر آب(خوشا از عاشقی مردن)

ضیافتهای عاشق را ****** خوشا بخشش,خوشا ایثار

خوشا پیدا شدن در عشق ****** برای گم شدن در عشق

چه دریایی میان ماست ****** خوشا دیدار ما در خواب

چه امیدی به این ساحل ****** خوشا فریاد زیر آب

خوشا عشقو خوشا خون و جگر خوردن ****** خوشا مردن,خوشا از عاشقی مردن

اگر خوابم, اگر بیدار ****** اگر مستم,اگر هوشیار

مرا یاراي بودن نیست ****** تو یاری کن مرا ای یار

تو اي خاتون خواب من ****** من تن خسته را دریاب

مرا همخانه کن تا صبح ****** نوازش کن مرا تا صبح

همیشه خواب تو دیدن،دلیل بودن من بود

چراغ راه بیداری،اگر بود از تو روشن بود

ضیافتهای عاشق را ****** خوشا بخشش،خوشا ایثار

خوشاپیدا شدن در عشق ****** برای گم شدن در یار

نه از دورونه از نزدیک ****** تو از خواب آمدی ای یار

خوشا خودسوزی عاشق ****** مرا آتش زدی ای عشق

خوشا عشق وخوشاخون جگرخوردن ****** خوشامردن،خوشاازعاشقی مردن

هرکه عاشق شد،منت از صد یار میباید کشید

بهر یک گل ، منت از صد خار میباید کشید

من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل

بخت بد بین از اجل هم ناز میباید کشید